چهار شنبه 23 بهمن 1392
ن : fatemeh

عقرب

 

 

روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند،


او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،

اما عقرب انگشت اورا نیش زد.


مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد،

اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.


رهگذری او را دید و پرسید:


برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟


مرد پاسخ داد: این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.


 




چهار شنبه 23 بهمن 1392
ن : fatemeh

((الله))آرامش بخش ترین واژه

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می‌خوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع می‌شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می‌شود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.
به راستی که قرآن کریم در آیه‌ای کریمه می‌فرماید:

«الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب»

 




چهار شنبه 23 بهمن 1392
ن : fatemeh

 

وصیت نامه "انیشتین"

((بهتون توصیه میکنم حتما  بخونید))

برید ادامه




چهار شنبه 23 بهمن 1392
ن : fatemeh

خب بعدش چی؟!

 

یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى

 

ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهی گیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!

از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟

مکزیکى: مدت خیلى کمى !

آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟



                            
                        



:: برچسب‌ها: داستان,


سه شنبه 22 بهمن 1392
ن : fatemeh

*.*.*


زیاد بودند کسانی که برایم دست تکان دادند

اما کم بودند دستانی که تکانم دادند

                                               (دکتر شریعتی)

 




سه شنبه 22 بهمن 1392
ن : fatemeh

.....

 

اگر با ثروتي اندك بخشنده و بزرگوار نباشيد،

با ثروت زياد هم ناگهان بزرگوار و بخشنده نخواهيد شد.

جان د. راكفلر




سه شنبه 22 بهمن 1392
ن : fatemeh

ساعت

 

ساعت ها را بگذارید بخوابند

بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست...

                                                                (شریعتی)




سه شنبه 22 بهمن 1392
ن : fatemeh

رو به جلو

 

اگه نمیتونی پرواز کنی پس بدو

اگه نمیتونی بدوی پس قدم بزن

اگه نمیتونی قدم بزنی سینه خیز برو

مهم نیس چطوری

مهم اینه رو به جلو حرکت کنی...




سه شنبه 22 بهمن 1392
ن : fatemeh

وقت

وقت رایگان است

اما بسیار قیمتی

نمی توانید صاحبش باشید

اما می توانید از آن استفاده کنید

نمی توانید نگهش دارید

اما می توانید صرفش کنید

و وقتی از دستش دادید

هرگز قادر نخواهید بود بدستش آورید.

 




سه شنبه 22 بهمن 1392
ن : fatemeh

مامور

 

مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس آمریکا میرود و

 

به صاحب سالخورده آن میگوید

 

باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدر بازدید کنم

 

دامدار با اشاره به بخشی از مرتع می گوید باشه ولی اونجا نرو .

 

مامور فریاد میزنه:آقا من از طرف دولت فدرال اختیار دارم

 

بعد هم دستش را میبرد و از جیبش نشان خود را بیرون می کشد و

 

با افتخار نشان دامدار می دهد

 

و اضافه می کند اینو میبینی این نشان به این معناست که

 

من اجازه دارم هر جا که میخواهم بروم!

 

هر منطقه ایی حالیت شد؟؟

 

دامدار محترمانه سری تکان میدهد

 

پوزش می خواهد و دنبال کارش میرود

 

کمی بعد دامدار پیر صدای فریادهای بلند میشنود و

 

میبیند که مامور از ترس گاو بزرگ

 

که هر لحظه به او نزدیکتر میشود،دوان دوان فرار می کند به نظر میرسد که مامور راه فراری ندارد

 

و قبل از اینکه به منطقه ای امن برسد گرفتار شاخ گاو خواهد شد

 

دامدار لوازمش را پرت میکند،با سرعت خود را به نرده میرساندو از ته دل فریاد می کشد:

 

نشان نشانت را نشانش بده!!





دو شنبه 21 بهمن 1392
ن : fatemeh

                                             




جمعه 18 بهمن 1392
ن : fatemeh

 

 

با ارزش ترین چیز در زندگی این نیست که چه چیزهایی را داریم؛

بلکه این است که چه کسانی را داریم.

" پائولو کوئیلیو"




جمعه 18 بهمن 1392
ن : fatemeh

قضاوت




پنج شنبه 17 بهمن 1392
ن : fatemeh

موشای امروزی

 

من هیچی نمیگم...




سه شنبه 15 بهمن 1392
ن : fatemeh


آنچه انسان را غرق می کند، در آب افتادن نیست ،

بلکه زیر آب ماندن است...

 




یک شنبه 13 بهمن 1392
ن : fatemeh

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا

به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

 آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.

در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید:

نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:

عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟

پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا.

ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.

ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.




پنج شنبه 10 بهمن 1392
ن : fatemeh

...

                                

 

                                          

 

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف های همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود!

...............................................

قدر اطرافیانتون رو بدونید.

 





پنج شنبه 10 بهمن 1392
ن : fatemeh

به سوی هیچ

 

 

من فکر می کنم مزه ی نان عوض شده ست.
آواز کوچه ، لحن خیابان عوض شده ست...

برو ادامه...




یک شنبه 6 بهمن 1392
ن : fatemeh

+++

 

آرزویت را برآورده میکند آن خدایی که آسمان را برای خنداندن گلی میگریاند.

 

 




یک شنبه 6 بهمن 1392
ن : fatemeh

***

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !





خرید فانی بافت">خرید فانی بافت

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آرزو های زیبا و آدرس orkide-prettywishes.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.